خاطره ورود به دانشگاه به گفته یکی از دانشجویان
روزی که در دانشـگاه متوجـه ضـرورت چـادر شدم
تا سوم دبیرستان چادر نمی پوشیدم. نمیتونستم جم و جورش کنم. همه میگفتن شلخته میشی و هیچکس هم نمیگفت بپوش. خانواده من مذهبی بودن و بر اصول دین پایبند ولی پدرم هیچوقت مارو مجبور به کاری نکرده و همیشه طوری برخورد میکنه تا خودمون به نتیجه درست برسیم.واقعیتش اینه که به حجاب اسلامی پایبند هستیم ولی این حجاب را تنها چادر، نمی بینیم. حجابی که من و خانوادم میپسندیم حجاب همراه با عفاف و منش درست است. یک خانم میتونه مانتویی هم باشه ولی عفت بالایی داشته باشه و میتونه چادری باشه و بی عفت. خانوادم قبل اینکه به من چادر پوشیدن و یاد بدن، سنگین بودن و آموختن.
داشتم میگفتم ، سوم دبیرستان بودم که خواهرم بهم گفت که دیگه باید چادر بپوشی و یکم فلسفشو باز کرد برام. منم که بزرگ شده بودم و همه همکلاسی هام هم چادر میپوشیدن حرف منطقی خواهرم و قبول کردم.
اوج درک من از چادر در دانشگاه و با حضورم در بسیج دانشجویی بود. اولش با شرکت در مسابقه کتابخوانی با مطالعه مسئله حجاب دکتر مطهری شروع شد، وبعد با بحث هایی که درباره حجاب شد و اطلاعاتی که درباره جنس مذکر نوع نگاه برخی فرصت طلبان به زن بدست آوردم متوجه ضروری بودن چادر در جامعه شدم و همیشه سعی میکنم این مهم رو داشته باشم.
با وجود اینکه تو کوچه و خیــابون چادر
دارم من در محل کارم و در دروسی که در آزمایشــگاه دانشگاه برگزار میشه
چادر نمیپوشم . یعنی بعضی جاها واقعا نمیشه چادر پوشید و اصلاً جاش نیس.
ولی میشه با داشتن یه حجاب درست و پوشیدن مانتو و مقنعه خوب حجاب اسلامی رو
حفظ کرد .