خاطرات دانشگاه واحد 41

خاطرات ورود به دانشگاه

خاطرات دانشگاه واحد 41

خاطرات ورود به دانشگاه

خاطرات  دانشگاه واحد 41
۰۶
ارديبهشت


 

یه قبله پشت چشماته که مغناطیسو ردکرده      شبای قبل توبایدبه این تقویم برگرده

 

کنارقلب تو مثل یه مردم رو به خوشبختی           تواحساسی بهم میدی شبیه غیرت تختی

 

تو می پوشونی موهاتو غرور غنچه وا میشه       یه مرد از دامن پاکت طرفدار خدامیشه

 

به عشقم محرمی خانم مثل گلدسته وکاشی    فدای اون حیاتونم خانمی که شما باشی

 

میدونم گاهی ازدستم شبابابغض میخوابی      نمیفهمم چی کم داری؟چرا اینقدر بی تابی

 

ازم بگذراگه راحت نگفتم دوستت دارم            اگه غمگین بشی ازمن گره می افته توکارم

 

چه معمولی رفتارم کنار قلب خوش نامت        ولی باور بکن خانم هنوزم سخت میخامت

 

                                                       

  • رضا درویش خضری
۰۶
ارديبهشت


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • رضا درویش خضری
۰۶
ارديبهشت


در دانشگاه علمی کاربردی واحد 41خانمی در واحد اموزش بودندبنام خانم طهماسبی وهفته گذشته متوجه شدم به دلایل نامعلومی ازدانشگاه رفته اند ودراینجا لازم دانستم تادر وبلاگ شخصی ام ازتمام زحماتی که ایشان طی دوسال دانشجویی بنده کشیدند ازایشان تشکر بکنم واز اقای سلطانی فر وسرکار خانم هاشمی تقاضا بکنم بدلیل خدمات واخلاق حسنه خانم طهماسبی وبدلیل چند سال تجربه ایشان درواحد اموزش شرایط بازگشت بکار ایشان مهیا شودوباز هم مثل سابق کار اموزش دانشجویان را پیگیری وهماهنگ کنندالبته این درخواست اکثر دانشجوهای واحد 41میباشدوهیچگونه قصددخالت در امور اموزش نداشته ونداریم وبرای تمای کسانی که دراین واحد اموزشی برای سطح

ارتقائ علم ودانش ما زحمت میکشند ارزوی سلامتی داریم

 

 

 

 

 

 

  • رضا درویش خضری
۰۶
ارديبهشت


روزسه شنبه بود مثل روال هرهفته سرکلاس درس وبلاگ نویسی حاضر شدموخبری از استاد میرهادی نبود وبعدازچنددقیقه خانمی باظاهری مرتب وچهره ای خندان وارد کلاس شدوخودرا خانم حیدری استاد درس وبلاگ نویسی معرفی کرد بعداز معرفی کلاس حالت رسمی به خود گرفت واستاد با یه شادابی ومهربانی درس را ارائه دادند وکلاس خوب وخاطره انگیزی بود وازهمین جا میخام به هردو استاد خوب ودوست داشتنی بگم که تو این ترم هرچند کوتاه چیزهای زیادی یاد گرفتیم وزبان قاصرازبیان تشکروازهمین جا ارزوی سلامتی ودوستی پایدار برای هردو استاد عزیزم ازخداوند بزرگ خواهانم

  • رضا درویش خضری
۲۷
فروردين


روزاول دانشگاه بود کمی استرس داشتم که دانشگاه واستادودرس چه میشود چطورپیش خواهدرفت توافکارم قرق بودم دیدم خانم استادواردشدندوخودرامعرفی کردندسرکارخانم استاد محبی فردرس کارافرینی وبعدازمعرفی ایشان ازدانشجوها خواستند خودراکامل همراه باشغلشان معرفی کننداین کار انجام شد وایشان با لبخندی ساده وبرخوردی بسیار خوب همه مارا تایید کردندودرس را شروع کردن وازهمه مادرکارگروهی درس کارافرینی استفاده کردندومورد استقبال دانشجوها قرار گرفت وساعت اول دانشگاه با استاد گرامی ودوست داشتنی خیلی خوب سپری شدوتمام استرسی که دروجودم بود کشته شدوبرخورد شایسته استادخوبم باعث شدبا قوت وتلاش بیشتری به تحصیل ادامه بدم وازاینجا ازاستاد عزیزم بخاطر تمام محبت وزحماتی که برای بنده کشیدند تشکر میکنم وبرای ایشان وخانواده محترمشان ارزوی سلامتی دارم واین خاطره اولین روز دانشگاهم بود

 

  • رضا درویش خضری
۱۹
فروردين

همیشه قبل از امتحان یک سری جزوه با خودم می آوردم تا بیتونم حداقل با وجود اینکه همیشه هم می خوندم یه دلگرمی هم ، با خودم داشته باشم و بیشتر موقع ها هم بهشون نگاه نمیکردم و 10 دقیقه ای مینوشتم الان خیلی ها من و میشناسند به من میگن مرد 10 دقیقه ای تو این زمان خیلی سریع مینویسم نه میتونم تقلب برسونم نه می تونم تقلب کنم خلاصه سر تون رو درد نیارم تقلب تو دانشگاه ما اسم شو با نام بسته فرهنگی می شناسند و هر موقع میگن بسته فرهنگی آوردی یعنی خودتون بدونید مثل دوران خدمت به سیگار برای اینکه کسی متوجه نشه میگفتیم پوکه ، پوکه داری حالا اینجا میگیم بسته فرهنگی این هم یکی از بچه که خواست نامش فاش نشه این اسمو روش گذاشت .

شاید خیلی ها از بسته فرهنگی اون هم با مشقت های زیادی تلاش میکنند از بسته فرهنگی استفاده کنند اما بیشتر اوقات یا بهتر بگیم اصلا" نمیشه تقلب کرد در واحد 41 که خیلی هم استادهای خوبی هم داره و خوب درس میدن بهتره بگیم اصلا" نمیشه تقلب کرد اما با این حال یک دلگرمیه که با خودمون میاریم و هیچ استفاده ای هم نمیشه .

به نقل از : اختراع کننده بسته فرهنگی




لینک ویژه : کلیک کنید


  • رضا درویش خضری
۱۹
فروردين

سرکلاس  استاد گفت:

اشعه UV  به جذب ویتامین D  در بدن کمک می کنه متاسفانه شما خانم ها از جذب ویتامین D محرومید

-چرا آخه استاد؟

33 ساله که محرومید همین چادرها و مقنعه ها !

اروپا به اندازه ی ما تابش خورشید ندارن ولی تا هوا آفتابی میشه ل خ ت میشن آفتاب میگیرن ولی ما که به اندازه کافی تابش خورشید داریم چی؟

نظر شما چیه؟


  • رضا درویش خضری
۱۹
فروردين
همین ترم قبل بود.ما با یه آقای استاد خیلی خیلی سخت گیر درس داشتیم و مجبور بودیم برداریم.این آقای استاد ترم قبلش max کلاسش 11.5 بود و avr کلاس 9.5 .ما هم با هزار ترس و لرز درس رو برداشته بودیم و خدا خدا میکردیم که پاس بشیم.اول ترم هم بهمون گفت که میان ترم نداره و پایان ترم هم تستی.آما تستیه(با کمی لهجه آذری تلفظ بشه بهتر جا می افته!!!!)!!!
هر چهار جواب ممکنه درست باشن ولی درست ترین (با توجه به شرایط)مد نظر استاد هست.ما هم مثل بچه مثبتا همه ترم درس این آقا رو خوندیم تا شد پایایان ترم.روز آخر یکی از بچه ها یه سری سوال آورد و گفت که این سوالا رو همین استاد سال پیش توی یه کلاس غیر رسمی به بچه ها داده واسه نمونه.ما هم گفتیم باشه،واسه نمونه بد نیس.انصافا سوالا خیلی سخت بود.ولی چون جواب داشت آسون میشد.ولی همه ما مطمئن بودیم که این آقای استاد این سوالا رو نمیده.اصلا امکان نداشت.

خیلی ها نخوندن و اومدن سر جلسه.ما هم یه نگا به جوابا انداختیم و رفتیم سر جلسه.آقای استاد اومد و سوالا رو پخش کرد که دیدم بغل دستیم محکم زد تو سر خودش.سوالا که به من رسید از خوشحالی داشتم میمردم.سوالا همونا بود.من هم بدون اینکه سوالا رو نگا کنم جواباب رو پیدا میکردم.ولی آخرش 10 تا سوال اضافه داده بود نامرد! اونا رو باید روش فکر میکردم که استاد اومد بالای سرم.37 سوال رو جواب داده بودم بدون یک کلمه چکنویس.استاد فهمید!!ولی به روی خودش نیاورد.ماهم که بی جنبه!اون 37 تا همه درست!از ده تای جدید
6 تاش غلط!!!بالاخره نتایج امتحان رو که آورد ما بعد از هرگز max شدیم.بد جور.41 از 47.نمودار هم ریخت به هم.ولی چون نمره ها خیلی خراب بود استاد هم راز max شدن ما رو میدونست یه حال حسابی به همه داد.ما رو داد 19،به همه هم دو سه نمره داد.ولی خیلی حال بود.!!!
البته این خاطره شاید تا الان بهترین باشه.من هنوز خیلی دارم تا فارغ التحصیلی!!!



لینک ویژه : کلیک کنید

  • رضا درویش خضری
۱۹
فروردين

روزی که در دانشـگاه متوجـه ضـرورت چـادر شدم

تا سوم دبیرستان چادر نمی پوشیدم. نمیتونستم جم و جورش کنم. همه میگفتن شلخته میشی و هیچکس هم نمیگفت بپوش. خانواده من مذهبی بودن و بر اصول دین پایبند ولی پدرم هیچوقت مارو مجبور به کاری نکرده و همیشه طوری برخورد میکنه تا خودمون به نتیجه درست برسیم.واقعیتش اینه که به حجاب اسلامی پایبند هستیم ولی این حجاب را تنها چادر، نمی بینیم. حجابی که من و خانوادم میپسندیم حجاب همراه با عفاف و منش درست است. یک خانم میتونه مانتویی هم باشه ولی عفت بالایی داشته باشه و میتونه چادری باشه و بی عفت. خانوادم قبل اینکه به من چادر پوشیدن و یاد بدن، سنگین بودن و آموختن.

داشتم میگفتم ، سوم دبیرستان بودم که خواهرم بهم گفت که دیگه باید چادر بپوشی و یکم فلسفشو باز کرد برام. منم که بزرگ شده بودم  و همه همکلاسی هام هم چادر میپوشیدن حرف منطقی خواهرم و قبول کردم.

اوج درک من از چادر در دانشگاه و با حضورم در بسیج دانشجویی بود. اولش با شرکت در مسابقه کتابخوانی با مطالعه مسئله حجاب دکتر مطهری شروع شد، وبعد با بحث هایی که درباره حجاب شد و اطلاعاتی که درباره جنس مذکر نوع نگاه برخی فرصت طلبان به زن  بدست آوردم  متوجه ضروری بودن چادر در جامعه شدم و همیشه سعی میکنم این مهم  رو داشته باشم.


با وجود اینکه تو کوچه و خیــابون چادر دارم  من در محل کارم و در دروسی که در آزمایشــگاه دانشگاه برگزار میشه چادر نمیپوشم . یعنی بعضی جاها واقعا نمیشه چادر پوشید و اصلاً جاش نیس. ولی میشه با داشتن یه حجاب درست و پوشیدن مانتو و مقنعه خوب حجاب اسلامی رو حفظ کرد .


لینک ویژه : کلیک کنید


  • رضا درویش خضری